( 1135)باز، آن باشد که باز آید به شاه |
|
باز کور است آنکه شد گمکرده راه |
( 1136)راه را گم کرد و در ویران فتاد |
|
باز در ویران بر جغدان فتاد |
( 1137)او همه نور است از نور رضا |
|
لیک کورش کرد سرهنگ قضا |
( 1138)خاک در چشمش زد و از راه برد |
|
در میان جغد و ویرانش سپرد |
( 1139)بر سری جغدانش بر سر میزنند |
|
پر و بال نازنینش میکنند |
( 1140)ولوله افتاد در جغدان که ها |
|
باز آمد تا بگیرد جای ما |
( 1141)چون سگان کوی پر خشم و مهیب |
|
اندر افتادند در دلق غریب |
باز آمدن: باز گشتن، اشاره است به داستان رفتن باز شاه به خانه کمپیر، و صدمت دیدن و پشیمانى او و روى آوردن به شاه. و مقصود نشان دادن پشیمانى گمراهى است که بر گردد و روى به عارف کامل آورد.
بازآید به شاه: یعنی به پروردگار روی آورد.
ویرانه : منظور دنیاست
جغدان: کنایه از گرفتاران زندگی مادیاند، آنان که نور معرفت ندارند و خواهان آن هم نیستند.
باز کور: استعاره از حسودى است که پشیمانى نگیرد و هدایت نپذیرد.
نور رضا: استعاره از هدایت الهى که براى همگان است، لیکن آنان که لیاقت ندارند و قضاى بد الهى بر ایشان رفته است از این نور بهره نمىگیرند.
سرهنگ قضا: (اضافه مشبه به به مشبه) تقدیر الهى.
خاک در چشم زدن: کنایه از کور کردن و در اینجا از چشم، بینش درون مقصود است.
از راه بردن: گمراه کردن.
بَر سَرى: بعلاوه.
دَلق: جامه ژنده.
مولانا با بیان تمثیل باز، جغد و ویرانه، میخواهد بگوید که در وجود انسان، اصل بر هدایتپذیری است و در هر انسانی، استعداد فهمیدن حقیقت وجود دارد، اما سرگرم بودن به این جهان، چشم حقیقتبین او را کور کرده و او مانند باز کور، به جای بارگاه شاهی، از ویرانه سردر آورده است.
مولانا میگوید: انسانهای راه گم کرده ـ که از دست شاه وجود و معبود حقیقی میگریزند و به ویرانههای دنیا و خرابههای شهوتها و هواهای نفسانی پناه میبرند و با جغدان و گرفتاران زندگی مادی این جهانی حشر و نشر دارند ـ کورانی هستند که بیراهه رفتهاند. یک چنین بازکوری، در مقام نخستینش، از نور رضای حق برخوردار بوده و یکسره نور بوده است، اما قضای الهی او را به سبب غیربینی کور و از حق دور کرده است. مولانا میگوید: قدرت قضای الهی، گاه این چشم باطن را کور میکند، البته این سرهمگ قضا, خاک در چشم بندهای میکند که خود گرایشی به ویرانه دنیا داشته باشد. این باز بارگاه الهی، نه تنها همنشین جغدان ویرانه شده است، بلکه جغدان بر سر او میکوبند و پروبال او را میکنند و هیاهو و داد و فریاد دارند؛ همانند سگان خشمگین محله که این باز آمده تا جای ما را بگیرد، همواره به او حمله میکنند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |